اولین عید و 5 ماهگیت مباااارک عشقم ...
امسال سال نهنگه و ما اولین عیدیه که ما تو رو داریم و خیییییلیییی خوشحالیم ...
امروز سومین روز عید بود و تو ٥ ماهگیت تموم شدو به سلامتی وارد ٦ ماه شدی...
شب عید من و باباییت با هم قهر بودیم و خیییلییی ناراحت بودیم من خونه ی مامانم بودم و بابایی ساعت ٢ شب اومد دنبالم اومدم خونه یه کمی حرف زدیم و یه کم گریه کردیم و آشتی کردیم تو اون موقع خواب بودی از هیییچییی خبر نداشتی ، سر موضوع مسخره ای این همه خودمونو ناراحت کرده بودیم ...
صبح ساعت ٨ و ٤٤ دقیقه سال تحویل شد من و تو و بابایی بودیم تو هم بیدار شدی و سال که تحویل شد عکس هم که انداختی خیالت راحت شدو دوباره خوابیدیییی دورت بگردممم من....
تو این سال جدید تصمیم گرفتم یه تغیییر تحول اساسی و خوبی به خودم بدم ، ایشاالااا که این سال سال خوبی برای همه باشه پر از شادی و سلامتی ...
امشبم وسایلامونو جمع میکنیم و صبح با مامانینا میریم شمال ...
اولین مسافرت با عشقم تو اولین عیدش تو ٦ ماهگیش قربونت برم مامااااانم...
من برم وسایلارو جمع کنم و یه کم کارامو کنم، خوش بگذره بهمووون...
موقع سال تحویل...
چند دقیقه بعد از تحویل سال...
اولین بیدار شدن تو سال ١٣٩١...
... عید شما مبارک ...