... من و دخترام ...

اينجا مينويسم از خاطرات خوشمون با هم ،از روزاى قشنگ بچه گى تون با هم

واکسن 4 ماهگی...

1390/12/17 1:41
نویسنده : نرگس
550 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم ...

قربون پات برم که واکسن زدی بهش ...kiss.gif

پریروز واکسن 4 ماهگیت و زدی و امروز 2 روز از واکسنت میگذره من خوشحالم که این واکسنتم رد شدو خیالم راحت شد ...

آخه وقتی نزدیک واکسنت میشه همش دوست دارم تموم شه تا راحت شیم فکرش از خودش سخت تره مامان قشنگم...

هر سری یه چیز میوفته تو دهنم صدات میکنم الان مامان قشنگم میگم بهت ...

دیشب واسه واکسنت ساعت 3 نصف شب اینا بود من بیدار بودم  دیدم یه کمی داغ شدی و تب کردی و تو خواب ناله میکردی مامانم ولی بهت استامینوفنتو دادم و رو سر و پات حوله خیس گذاشتم کم کم تبت اومد پایینSmiley و ساعت 5 اینا بود که خیالم راحت شدو خوابیدم... 

مامانی سال نو نزدیکه و ما اولین سالیه که تو عزیزمونو داریم یکی دو روزه خونه تکونی شروع کردم یه کم کابینتا و ظریف کاریا رو انجام میدم بعد یه نفر میاد درو دیوارو بالکن و اینا رو تمیز میکنه باید به فکر یه سفره هفت سین زیبا هم باشم ...

مامان قشنگم  17 روز پیش برای اولین بار با دهنت صدای بووووووو دراوردی هی کم کم بیشتر شدو الان دیگه قشنگ این کارو میکنی و وقتی بهت میگم رزانا بووووووو تو هم بعدش تکرار میکنیشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے قربونت بررررررم من...

غلت هم هنوز نمیزنی تا نصفه برمیگردی ولی چون از دمر شدن خوشت نمیاد دوباره برمیگردی سر جای اولت یکی از بازیاتم این جوریه...شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

 این روزا به نسبت قدیم رو زمین بیشتر وایمیسی و من به کارام میرسم بعضی روزا هم مثل امروز اصلا رو زمین نمیخوای باشی و گریه میکنی یا هی شیکمتو میاری بالا و میخندی که یعنی منو بغل کنید...شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

امروز یاد اوایل که به دنیا اومده بودی افتادم وقتی میخوستم جاتو عوض کنم به محض اینکه پاهاتو میگرفتم بالا تا پوشکتو بردارم یا پاکت کنم واااااااااااای و من مجبور میشدم لباساتو کلا عوض کنم روزی یک بار این اتفاق میوفتاد تا بزرگتر شدی و دیگه هیچوقت تکرار نشد ...خانوووم...

عزیزم من دیگه برم دفعه دیگه حتما با یک عالمه عکس برمیگردم ...

اینو بدون که من بابایی عاشقتیم  ...Smiley

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)