... من و دخترام ...

اينجا مينويسم از خاطرات خوشمون با هم ،از روزاى قشنگ بچه گى تون با هم

...سیسمونی رزانا جونم...

1390/8/2 0:51
نویسنده : نرگس
702 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان و بابا...niniweblog.com

امروز ٣٩ هفته و ١ روزه شدیم ، دیگه واقعا آخر راهیم و چند روز دیگه تو خونمونی ...

من و بابایی خیلی خوشحالیم و من باورم نمیشه که چند روز دیگه میبینمت ...

میدونم که وقتی بیای دلم واسه بارداری و تکون خوردنای شیرینت یه ذره میشه ...

امروز ساکمو بستم و از وسایلات عکس انداختم و تو وبلاگ گذاشتم  ایشاله که به سلامت میای و ازشون استفاده میکنی البته یه چیزای دیگه مونده که فردا میریم میخرم و باز عکس میذارم مثل کریرو...

هفته ی پیش دکی گفت لگنت کوچیکه و شاید نتونی طبیعی زایمان کنی دعا کن که بشه ، هر چی خدا بخواد  ...

موهامم خیلی خشکل رنگ کردم و کلی عوض شدم...

یه کمی به خاطر درد زایمان استرس دارم ولی وقتی به بودن تو فکر میکنم همه چی یادم میره ...

عزیز جونم چشم انتظارتیم صحیح و سالم به دنیا بیا فرشته ی مهربونم ...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)